: منوي اصلي :
صفحه اصلي پست الكترونيك پارسي بلاگ درباره من
: درباره خودم :
مسیح لبنانموسی چهل شب شد تو سی شب وعده کردی
: لوگوي وبلاگ :
: لينك دوستان من :
فقط خدا رو عشقهکیمیاخانه عشق The House Of Loveانتظارlovelyیعسوبپاتوق جوانانطلبه جوان : لوگوي دوستان من : : آرشيو يادداشت ها : دوران شکوفاییعصر فرعونهجرت به نجفپیمان زندگیورود به حوزه عشقتاسیس مراکزتبار نامهمحمد پیامبر بت شکن پشتيباني وطراحي: وبلاگ قالب وبلاگ حب الحسین اجننی وبلاگ خدایی که به ما لبخند می زند وبلاگ شلمچه برای سفارش قالب به دو وبلاگ اول می تونید سر بزنید سیره اخلاقی3 دوشنبه 87 مهر 22 ساعت 5:45 صبح گوشه ای از تاریخ این برخوردهای امام موسی صدر برای بعضی افراد، قابل هضم نبود، آنهایی که وجودشان مایه جدایی و چند دستگی میان مسلمانان (تا چه رسد میان مسیحیان و مسلمانان) بود و همیشه ناخودآگاه، آب به آسیاب دشمنان می ریختند، این روش صلح آمیز و دشمن شکن وی را حمل بر بی دینی و لامذهبی او کرده و تبلیغات وسیعی بر ضدش به راه می انداختند که چرا یک روحانی و مجتهد این قدر با مسیحیان که در اسلام نجس شمرده شده اند، رفت وآمد و نشست و برخاست دارد، و در مجالس آنها از چای، قهوه و میوه استفاده میکند؟! سپس نتیجه می گرفتند که حتماً، این روحانی، مسلمان نیست. این گونه حملات، خوراک تبلیغاتی برای احزاب و گروه ها ایجاد میکرد. آنها که خود عاملان اصلی اسرائیل و آمریکا بوده، به خاطر این که از آب گل آلود ماهی بگیرند، امام موسی صدر را دست نشانده اسرائیل و جاسوس مسیحیان معرفی میکردند، و این در حالی بود که او به عنوان یک مجتهد جامع الشرایط به رای و نظر خود عمل می نمود و مسیحیان را پاک میدانست. متاسفانه تبلیغات وسیع افراد مغرض خواه ناخواه اثر سوء خود را میگذاشت و توده مسلمان و شیعه را نسبت به وی بدبین میکرد و عرصه را بر او تنگ می نمود. اما او همچنان از خود استقامت نشان میداد و سرانجام نیز با اخلاص، ایمان و بندگی بر همه تبلیغات سوء چیره می گشت. در همان روزها از شهر علم و فقاهت، نجف اشرف خبر تازه ای رسید، خبری که تمام توطئه ها را نقش برآب کرد و امام موسی صدر را ازچنگ دشمنان آگاه و دوستان نادان و جاهل رهانید. و آن فتوای فقیه اهل بیت عصمت وطهارت (ع)، «آیت الله العظمی سیدمحسن حکیم (ره)» بود که در ضمن بحث های جدید خود از نظر قبلی خویش دست برداشته، و به پاک بودن «اهل کتاب» فتوا داده بودند. این فتوا شور و هیجان زیادی در لبنان آفرید؛ مردم که همه مقلد آن مرجع بزرگ بودند به درستی کار امام موسی صدر بیش از پیش ایمان آوردند و دوباره به آغوش وی بازگشتند. مظلوم تر از همه امام موسی صدر، دوستان و هم فکران خیلی نزدیک دیگری مانند شهید مرتضی مطهری و شهید دکتر بهشتی نیز داشت که این دو شخصیت بزرگ نیز همانند وی از افکار و اندیشه های ناب و عمیقی برخوردار بودند و همچون چشمه های زلال و حیات بخش همواره می جوشیدند. به همین دلیل، این سه شخصیت فرزانه سرنوشت مشترک ونزدیک به هم را پشت سر گذاشتند، چرا که بسیاری از یافته های فقهی، اصولی، فلسفی، جامعه شناسی، اقتصادی و ... آنها در محافل متحجران، قابل فهم افراد و اشخاص نبوده ومورد اعتراض آنان قرار می گرفت. در دورانی که امام موسی صدر در کشور لبنان به علت آن فعالیت های اصلاحی و صلح آمیز، متهم به فسق و بی مبالاتی می گشت، در همان سال ها می بینیم شهید مطهری نیز در ایران، به دلیل بیان یک سری مسائل، به روشنفکرزدگی متهم می شود و یا وقتی امام موسی صدر از طرف احزاب چپ وراست در لبنان، به عنوان دست نشانده آمریکا و شوروی معرفی می گردد، پس از اندکی شهید بهشتی نیز از طرف دار و دسته همان احزاب در ایران، به سرمایه داری متهم می شود. و یا هنگامی که محافل مقدسمآب از ایشان به علت دخالت در سیاست، خردهگیری میکردند، در همان ایام مشاهده میشود که پسرعمویش، شهید سیدمحمدباقرصدر نیز در عراق، به دلیل تشکیل حزب و مبارزه با حکومت بعثی، متهم به دست نشاندگی اجانب گشته و به انزوا کشیده می شود. اما وسعت و شدت مظلومیت هیچ از این شهیدان، به شعاع و عمق مظلومیت امام موسی صدر نمیرسد که شرح مفصل آن با مطالعه و دقت در برخوردهای احزاب و گروه های مختلف در لبنان، با وی به خوبی آشکار می گردد. آیت الله مشکینی در مورد مظلومیت وی این چنین عقیده دارند : «یکی از جهت های مهمی که بعدها به آن ملتفت شدیم، مظلومیت ایشان (امام موسی صدر) بود بنده معتقد هستم که مظلومیت ایشان غیر از مظلومیت شهدایی است که ما داریم. مثل: مرحوم سیدمحمد باقر صدر، مرحوم آقای مطهری، مرحوم آقای بهشتی، مرحوم باهنر و ... است مظلومیت ایشان بالاتر از مظلومیت اینها بود.» در عمق مظلومیت امام موسی صدر همین بس که درحالی که از طرف همه گروه ها و احزاب چپ وراست مورد حملات ناجوانمردانه و گوناگون قرار می گرفت از سوی دوستان ناآگاه وبازی خورده نیز متهم به انواع تهمت ها از قبیل: ریاست طلبی، سلطه جویی و ... می گردید. چنانچه در روزنامه های کثیرالانتشار آن روز از قول بعضی از آنان با تیترهای بزرگ این جمله و شبیه آن را چاپ کرده و انتشار میدادند که : «الصدر یرید ان یکون صدراً لهذا المجلس» (امام موسی صدر می خواهد خود را رییس مجلس اعلای لبنان بکند) و یا می نوشتند : «ایرانیانی که جاسوس شاه در منطقه هستند دیروز آمده اند و امروز می خواهند تمام سرنوشت ملت لبنان را بدست بگیرند.» و هنگامی که امام موسی صدر دختر چهار ساله ای بیش نداشت، برای او دختر بیست ساله ای شایع کرده و میگفتند که دختر امام موسی صدر با ماشین بنز مدل بالا که متعلق به مجلس اعلای لبنان است هر روز به گردش می رود و حجاب اسلامی را هم رعایت نمیکند.» و یا عکسی از امام موسی صدر را (که در مجالس مسیحیان در حال سخنرانی بود و در آن جلسه چند خانم بی حجاب مسیحی هم حضور داشته و به گفتار وی گوش فرا میدادند) تهیه کرده و به عنوان نقطه ضعف و نشانه بیدینی امام موسی صدر به مراجع بزرگ نجف از جمله آیت الله العظمی حکیم (ره) و آیت الله العظمی خوئی (ره) ارسال می دارند تا به خیال خودشان کار وی را یکسره نمایند. ولی وقتی آن دو مرجع بزرگ از جریان اطلاع پیدا می کنند، چون از نزدیک شناخت خوبی از شخصیت روحی و اندیشه های ناب امام موسی صدر داشتند و او را یک فقیه جامع و کامل دریافته بودند در جواب آنان می نویسند: «امام موسی صدر، راه تبلیغ را بهتر از همه می داند و به روش های نوین و پیچیده آن و به چگونگی برخورد با اقشار مختلف مردم، آشناتر از دیگران است.» گاهی عمق حملات و شعاع تبلیغات سوء بر ضد امام موسی صدر به قدری افزایش می یافت و فضای لبنان را آلوده و مسموم می ساخت که حتی نزدیکان و علاقه مندان او را نیز دچار شک و تردید میکرد. حجت الاسلام شیخ ادیب حیدر که در آن دوران در بخش فرهنگی حرکت «امل» فعالیت داشت میگفت : «..یادم هست که حملات مخالفین امام درمقطعی آنقدر شدت گرفت که حتی من نیز تحت تاثیر واقع شده و در برخی مسائل شک میکردم ! سؤالی که از شهید سید محمد باقر صدر کردم ، به واسطه همین شبهاتی بود که برخی علما درباره امام صدر طرح کرده بودند. اما وقتی مدح و ستایش آن شهید را از امام شنیدم ، دلم قرص گردید و محبت امام بیش از پیش در قلبم نشست ....» نوشته شده توسط : مسیح لبنان نظرات ديگران [ نظر] سیره اخلاقی2 دوشنبه 87 مهر 22 ساعت 5:44 صبح روح بندگی روح بندگی یکی از شرایط اصلی امامت و رهبری در جامعه اسلامی است و در قرآن و احادیث ائمه معصومین نیز به آن تاکید فراوان شده است. این روح در امام موسی صدر در حد اعلای خود پرورش یافته بود و او را به یک انسان متعبد به تمام معنا تبدیل کرده بود. آیت ا... سیدمحمد علی موحد ابطحی اصفهانی در این مورد چنین می گوید : «... آقا موسی درست است که جوان بود ولی در زمره عالیه [بزرگان] روحانیت قرار داشت و از نظر مکارم اخلاقی مشابه اش را تا حال ندیدهایم، آنچه که در یک روحانی کامل لازم است من در او دیده ام. حتی در این اواخر آن قدر در تعبدیات [کارهای عبادی] کار کرده و جلو رفته بود که نظیر نداشت. او در عین حال که یک فرد روشن فکر اجتماعی بود، دارای روح متعبد و بالایی بود. در خصوصیات آداب و زیارت حرم امیرالمومنین (ع) طوری برخورد میکرد، که پیدا بود عاشق این معانی است. در سفری که با پای پیاده از نجف به کربلا برای زیارت میرفتیم او حضوری عاشقانه داشت. در وقت دعا و زیارت عاشورا از همه باحال تر بود. وقت گریه، چشم هایش از شدت زاری سرخ میشد. در موقع ذکر مصیبت و شعر خوانی، نوبت که به او می رسید با حال جانکاهی در مصیبت اهل بیت (ع) شعرهای فارسی و عربی فصیح می خواند ...» احترام به پدر امام موسی صدر در احترام به پدر که استاد او نیز بود، اهتمام خاصی می ورزید. نحوه برخوردهای وی در این خصوص به قدری شورانگیز بود که آشکارا نشان میداد، این ارتباط فرزند با پدر از درجه احترام فراتر رفته و به مرحله عشق و ایثار رسیده است. این بود که همه را در شگفتی فرو میبرد. هر کسی کمترین ارتباطی با بیت «آیت الله العظمی سیدصدرالدین صدر» داشت بی درنگ از این موضوع با خبر میشد و تحت تاثیر آن قرار می گرفت. به یقین یکی از رموز موفقیت و پیروزی در فعالیت های فردی، اجتماعی، سیاسی و ... امام موسی صدر را باید در همین موضوع جستجو کرد، نیکی به دیگران، به خصوص به پدر و مادر و احترام به آنان، علاوه بر ثواب در روز قیامت، اثرات وضعی و طبیعی انکار ناپذیری در همین دنیا نیز به دنبال دارد که روایتهای بسیاری در این باب وارد شده و تجربه های تاریخی و عینی نیز به درستی آن شهادت میدهند. یکی از دوستان امام موسی صدر در این مورد چنین می گوید: روزی به حاج آقا رضا صدر (برادر بزرگ امام موسی صدر) گفتم : آقا موسی از چه خصوصیات اخلاقی ویژه ای برخوردار بودند و چه عواملی سبب اوج و عظمت ایشان گردید که این گونه در قلوب مردم دنیا، به خصوص در میان مسلمانان جای گرفتند؟! در جواب فرمود: آقا موسی همیشه در خدمت مرحوم پدر بود ونهایت احترام و ادب را در این جهت به کار می گرفت وقتی که پدر می خواستند از منزل خارج شوند، فوراً می دوید نعلین هایشان را جفت میکرد و دست به سینه چند قدمی ایشان را بدرقه می نمود. هنگامی که بر می گشتند و از در حیاط وارد میشدند، بی درنگ و شتابان هرکاری داشت کنار می گذاشت و به پیشواز پدر می شتافت. آقا موسی همیشه و در همه مراحل زندگی تا مرحوم والد معظم در قید حیات بودند، بیش از ما به فکر پدر بود و به ایشان عنایت خاصی داشت و لحظه ای هم در این مورد سستی نمیکرد، این بود که دعای خیر والد بزرگوار نیز همواره پشت سرآقا موسی قرار داشت که : «آقا موسی بزرگ بشی ... آقا موسی بزرگ بشی ...» مرد صلح و دوستی امام موسی صدر با پیروان ادیان و مذاهب، روابط صمیمانه ای داشت. پیش از ورود وی به لبنان، میان مسیحیان و مسلمانان آن کشور بر اثر اختلافات موجود شکاف بزرگی پدید آمده بود و هر روز که می گذشت با نقشه های دشمنان این جدایی عمق بیشتری میگفت. او آمد و مصمم شد با تلاش و استقامت خود، این فاصله را از میان این دو طایفه بزرگ دینی بردارد و آنها را به همدیگر دوست و مهربان سازد. بنابراین اولین قدم صلح و دوستی را خود او برداشت. وی در مراسم جشن و سوگواری هموطنان مسیحی شرکت میکرد و در غم و شادی آنان خود را سهیم می دانست. در کلیساهای آنان حاضر میشد و معاشرت دوستانهای با آنها داشت. بدین ترتیب در مدت کوتاهی این برخوردهای سنجیده، موجب گشت جامعه مسیحیان یکپارچه شیفته امام موسی صدر شوند. به طوری که مکرر از وی دعوت به عمل می آوردند تا در مراسم دینی و مذهبی آنان شرکت جسته و برای آنان سخنرانی کند. او خود به عنوان نمونه در این مورد چنین می گوید : «یک موسسه مسیحی لبنان به نام «دیر المخلد» که حوزه علمیه آنهاست و کشیش تربیت میکند، از بنده دعوت کردند صحبت کنم ... بعد از مدتی که از صحبت بنده گذشته بود، رییس دیر به مدیرکل تبلیغات لبنان که او هم مسیحی است گفته بود: «آن روحانیتی که سید موسی ظرف یک ساعت در محیط دیر ما ریخت، بیش از روحانیتی بود که در مدت شش سال، ما به اینها می گوییم» این حقیقتی است که مربوط به بنده نیست، مربوط به دین مطهر اسلام است.» در شهر طرابلس، کلیسای بزرگ و تاریخی به نام «مارمارون» وجود داردکه امام موسی صدر بارها به دعوت مسیحیان در آن حضور یافته و برای آنان صحبت کرده است. چنان که همه حضار مسیحی به شدت تحت تاثیر قرار گرفته و شیفته و عاشق او شدند. آنها بارها به همشهریان مسلمان خود اظهار میداشتند که ما را به یاد حضرت مسیح می اندازد. اگر امام موسی صدر مسیحی بود ما همانند حضرت مسیح از او تبعیت میکردیم. شما مسلمانان لیاقت داشتن رهبری مثل امام صدر را ندارید. حجت الاسلام سیدابوذر عاملی میگفت : «من برخی از سخنرانی های امام موسی را در شهر «بشری» که یکی از مراکز مهم مسیحیان مارونی است به یاد دارم. هزاران نفر از جوانان مسیحی با عشق و علاقه جمع میشدند و به سخنرانی های او گوش میدادند.» با توجه به محبوبیت چشم گیر امام موسی صدر در بین مسیحیان و پذیرش نقطه نظرات وی، به هنگام بروز اختلاف در بین قبیله ها و طوایف مختلف مسیحیان در شهر «زعرتا»، وی با حضور در شهر و تشکیل جلسه ای با طرفین درگیر، به منازعات آنان خاتمه داد. بارها در روزنامه های وابسته به محافل مسیحیان، نوشته میشد که امام موسی صدر تنها کسی است که می تواند رییس جمهوری لبنان شود و این کشور را از تنگناهای موجود رهایی بخشد. به خاطر ایمان و اعتماد عجیبی که مسیحیان و جوانان مسیحی به وی داشتند گاهی مراسم عقد ازدواج شان را در حضور او برگزار میکردند و خطبه عقد را امام موسی برایشان جاری میکرد و یا در کلیساها حضور می یافت و مراسم رسمی و دینی آنها را به جا میآورد. این به منزله آن بود که یک کشیش مسیحی در نماز جمعه مسلمانان حاضر شود و برای آنان، خطبه و نماز جمعه بخواند. این شیفتگی و اعتقاد از آنجا نشات گرفت که مسیحیان با جان و دل دریافتند او به عنوان رهبر شیعیان، هرگز خود را اختصاص به گروه، طایفه و مذهب خاصی نمیکند، او خدمتگزار همه انسان هاست و برای رشد و تعالی همه طوایف تلاش میکند و از حقوق همه مردم لبنان دفاع میکند. با ظالم و ستمگر مبارزه میکند، اگر چه آن ظالم شیعه باشد و به محرومان و ستمدیدگان محبت و رسیدگی میکند، اگر چه از طائفه مسحیان و اهل سنت باشند. حمایت از مسیحی مظلوم روزی در شهر صور یک بستنی فروش مسلمان به همسایه مسیحی خود که او نیز بستنی می فروخت، ستم روا داشت و شایع کرد چون مسیحیان در شرع مقدس اسلام نجس می باشند، بنابراین بستنی آنها هم نجس است و مسلمانان نباید از آنها بستنی بخرند. این تبلیغات موثر شد و بازار آن مرد مسیحی کساد گردید و به رونق بازار بستنی فروش مسلمان افزود. در این هنگام مرد مسیحی شکایت او را به پیش امام موسی صدر برد و از وی دادخواهی کرد. امام موسی صدر وقتی از این رفتار ناخوشایند آگاه شد سخت متاثر گشت و از مرد مسیحی دلجوئی به عمل آورد. آنگاه به آن مرد مسلمان هم پیغام فرستاد و نصیحت کرد که از این عمل ناشایست دست بردارد و روزی خود را از خدا طلب کند و چون آن مرد مسلمان گوش شنوا نداشت، چند روز بعد امام موسی صدر همراه چند تن از اطرافیان در مغازه آن مسیحی حاضر شد و ضمن دلجویی مجدد، از بستنی او تناول نمود و با این حرکت، ترفند مرد مسلمان را نقش بر آب کرد و از حقوق یک شهروند مسیحی که مورد ظلم واقع شده بود، دفاع نمود. یکی از رهبران مذهبی به نام کشیش «یواکیم مبارک» طی مقاله ای در روزنامه «النهار» بیروت نظر خود را پیرامون شخصیت امام موسی صدر چنین بیان می دارد : «... البته هیچ کس منکر نیست که سید موسی صدر شیعه است و فعالیت خود را به منظور رسیدگی به حقوق شیعیان این کشور آغاز کرد، ولی این فعالیت اکنون دارای دورنمای والاتری است. به ویژه که هدف او رسیدگی به حقوق عموم طبقات محروم این کشور است ونباید فراموش کرد که شیعیان در اسلام همواره یک طبقه روشنفکر و خواهان عدالت بودهاند و در این راه جانبازی ها نموده و قربانیان زیاد دادهاند. به همین جهت نیز صلاح لبنانیان در آن است همانطوری که در دوران های گذشته تاریخ برای نهضت مارونی ها و دروزی ها اهمیت قائل شده و جنبه های آزادیخواهانه و انسانی این نهضت ها را در نظر گرفتند، اکنون نیز نهضت موسی صدر را پر و بال دهند، مخصوصاً که این نهضت با انقلاب فلسطین پیوند و هماهنگی دارد ...» نوشته شده توسط : مسیح لبنان نظرات ديگران [ نظر] سیره اخلاقی دوشنبه 87 مهر 22 ساعت 5:42 صبح در کنار خانواده های شهدا امام موسی صدر در فرصت های مناسب و به طور مرتب به دیدار خانوادههای شهدا می شتافت و در کنار جانبازان، از استقامت و شجاعت بی سابقه آنان لذت میبرد و روح و جان تازه میگرفت. یکی از این دیدارها مربوط به خانواده ای بود که تنها یک پیرزن شصت ساله از آن باقی مانده بود. این پیرزن که به تازگی تنها فرزند خود را تقدیم اسلام و انقلاب کرده بود بطور شگفت آوری از امام موسی صدر پذیرایی کرد و همه را به مقاومت و جهاد ترغیب نمود. شهید دکتر مصطفی چمران دیدار مذکور را چنین نقل میکند : « ... به اتفاق امام موسی صدر برای دیدار از خانواده این شهید رهسپار خانه او شدیم ... خانه محقر و کوچکی داشت . مردم نیز در اطراف آن جمع شده بودند . امام موسی صدر در کنار اتاق بر زمین نشست . پیرزن سر تا پا سیاه پوشیده و جلوی او نشسته بود و هیچ نمیگفت . یکباره شروع به سخن کرد ، با حالتی عصبی و حالتی لرزان ... وبا آن حالت عصبانیت فریاد برآورد : که ای امام موسی تو چرا اردوگاه برای زنان تاسیس نکردهای ، تا من بتوانم در آن اردوگاه آیین جنگاوری بیاموزم و به افتخار شهادت نایل شوم .» و دیدار دیگری این حماسه تکرار شد : « در شهر بعلبک از خانوادهای دو جوان به شهادت رسیده بود. هنگامیکه دیدار خانواده آنان رفتیم، پدر میگفت : ای امام موسی ناراحت مباش من دو فرزند خودم را تقدیم تو کردهام ، سه پسر دیگر نیز باقی ماندهاند و بعد زنم و خودم پنج نفر میشویم که آماده شهادت هستیم .» واضع و بزرگواری داستان بزرگواری و افتادگی وی زبانزد همگان بود، او نه تنها در محیط کار با دوستان و همکاران؛ بلکه در همه جا و در برخورد با همه کس این خلق محمدی (ص) را از خود به نمایش میگذاشت. یکی از هم بحث های معروف وی در نجف در این مورد چنین اظهار می دارد : «در وقت بحث وقتی من نظر و یا اشکالی به کلام استاد داشتم و مطرح میکردم ، فردای آن روز میدیدم آقا موسی آن مطلب را در کنار نوشتههایش جای داده و به اسم خود من نیز ثبت کردهاست. واین اوج فروتنی وبزرگواری ایشان را میرساند که این قدر برای دوست و همبحث خود احترام و ارزش قایل بود ...» در جای دیگر این دانشمند حوزوی، گوشه هایی از خاطرات سفرش از نجف به کربلا را با سید موسی صدر و چند نفر دیگر از دوستان این گونه بیان میکند : «... در موقع کار و حمل اثاثیه سفر، بیشتر از همه کار انجام میداد و سنگین ترین وسایل، همیشه بر دوش وی قرار داشت. در وقت شوخی و مزاح، مزاح های علمی و اخلاقی جالبی میکرد. خدا میداند که ما، در این سفر و در برخوردهای دیگری که داشتیم، همهاش محبت، تواضع، وقار و بزرگواری دیدیم. تمامی اوصافی که در روایات برای علما ذکر شده است، همهاش در آقا موسی صدر جمع شده بود.» ابوعلی حسینی حجای میگفت : «... همواره به من تاکید میکرد، هرگاه دیدید مردم محبت کردند و به استقبال آمدند ماشین را حداقل در فاصله صدمتری آنان متوقف کن تا من پیاده شده و چند قدمی به استقبال آنان بروم و آنگونه که شایسته خودشان است برایشان احترام کنم . این مردم ولی نعمت ما هستند . خداوند آنان را دوست دارد ... هیچگاه از موضع تکبر و بزرگی با مردم برخورد نکردند . روزهایی که به دمشق میرفتیم مکرر اتفاق افتاد که به ما گفتند : امروز نوبت من است و خود ناهار وچایی را آماده میکردند . اگر در رفتار ما ذرهای غرور یا تکبر میدیدند که از نزدیکی ما با او برخاسته است، شدیدا متاثر شده، به گریه میافتادند و میگفتند : من اینطور نمیخواهم ... من نمیتوانم در پیشگاه خداوند جوابگو باشم . بروید با خودتان خلوت کنید . از خداوند طلب استغفار کنید تا غرور شما را نگیرد...» شیخ ادیب حیدر یکی از پیروان امام موسی صدر در مورد تواضع ایشان چنین میگفت : «...یکی از خصوصیات بارز امام موسی صدر تواضع وی بود . در تمام این سالها که در بقاع ، خدمتشان میرسیدیم حتی یکبار هم احساس نکردیم زیر سیطره ایشان هستیم. همواره حس میکردیم که امام نیزیک نفر مثل خود ماست . یعنی برخورد ایشان به گونهای بود که هیچکس احساس کوچکی و حقارت نمیکرد ..» آیت الله احمدی میانجی در بخشی از خاطرات خویش چنین اظهار می داشت : «... جهات اخلاقی کم نظیری در ایشان وجود داشت که یکی از آنها تواضع ایشان بود. ایشان انسان بسیار متواضعی بود. در آخرین سفری که به قم آمده بود، در جلسه ای که به دیدارشان رفتیم، دیدم که تقریباً همان حالت طلبگی قبل از ریاست را حفظ کرده اند. این ریاست ها در ایشان هیچ تاثیری نکرده بود. به نظر من این یکی از فضایل بزرگ یک انسان است که وقتی که در دنیا قدری عظمت پیدا کرد، خودش را گم نکند و تغییر نکند. تواضع ایشان فوق العاده بود. او در همان جلسه اول فرمود: «کسی هست یک آبگوشتی به ما بدهد تا بنشینیم کمی گپ بزنیم؟» که آیت الله زنجانی گفته بودند من آماده هستم و این جلسه در منزل ایشان برقرار گردید. در برخوردهایی هم که با بنده داشتند نوعاً همین طور بود...» گذشت و کرامت چهار بار دشمنان و مزدوران آنها نقشه کشیدند تا امام موسی صدر را ترور کنند، ولی در هیچ کدام موفق نگردیدند. در یکی از این عملیات ناموفق چند جوان شیعه عضو حزب کمونیست «جبهه خلق» به رهبری «جرج حبش» که فریب خورده و ماموریت یافته بودند تا امام موسی صدر را به شهادت برسانند. آنها با «آرپی جی» بر سر راه وی کمین می کنند تا ماشین او را هدف قرار دهند، اما به خواست خدا، امام موسی صدر مدتی زودتر از همان راه گذشته بود. انتظار طولانی موجب می شود یکی از آنها به فکر فرو رفته و با خود می گوید: «چه کسی را می خواهیم بکشیم؟ و از طرف چه کسی مامور این کار شده ایم؟» او فوراً به خود می آید و منقلب می شود و آن گاه خود را به جوانان «امل» می رساند و جریان را فاش میکند. جوانان امل منطقه را محاصره و آنها را دستگیر کرده که همه به ماموریت خود اعتراف میکنند. سپس آنان را به حضور امام موسی صدر می برند. او نیز بلافاصله دستور آزادی آنان را صادر میکند. بزرگ و بزرگواری بسیاری از انسانها به دلیل مسئولیتهای مهمی که دارند و یا به سبب ارتباط با خانواده ها و قبلیههای ریشه دار به ناچار در میان مردم بزرگ جلوه میکنند، اما هرگز از بزرگواری سهمی نبرده اند و در عین بزرگی، انسان های کوچک و ضعیفی هستند. ولی امام موسی صدر اضافه بر این که یک شخصیت بزرگ بود، بزرگوار هم بود. علاوه بر اغماض و چشم پوشی در برابر خطاکاران، با مخالفین سرسخت و سازش ناپذیر خود نیز با کمال بزرگواری و کرامت روبرو میشد. یکی از مخالفین مشهور وی مرحوم شیخ محمدجواد مغنیه از روحانیون محترم، برجسته و صاحب قلم لبنان بود که به بهانه های مختلف امام موسی صدر را مورد تهاجم شدید قرار میداد. به طوری که بعضی از این حملات در روزنامه های آن روز لبنان با تیتر بزرگ چاپ شده و در آرشیوها موجود است. یکی از آگاهان به مسائل آن روز لبنان نقل میکند : «..روزی شیخ محمد جواد مغنیه درحسینیه شهر نبطیه بر بالای منبربود که امام موسی وارد مجلس شد. وی چند روز پیش از آن سفری به شوروی کرده بود تا پروژه عظیم ساختمان بیمارستان را در آنجا به مناقصه بگذارد . آن زمان پیمانکاران شوروی پروژههای عمرانی را با هزینه کمتری نسبت به رقبای غربی خود اجرا میکردند .... به محض این که چشم مرحوم مغنیه دربالای منبر به امام موسی افتاد ، موضوع بحث خود را عوض کرد و حملات همیشگی خود را به ایشان ادامه داد و گفت اسلام از کسانی که ادعای مسلمانی دارند ولی از بلاد، کفر،شرک و الحاد دیدن می کنند،بیزار است و ... او لحظاتی جلوی مردم و در حضور خود امام موسی صدر به وی تاخت. امام موسی هم فقط نشسته بود به کمال متانت سر به زیر انداخته و به زمین نگاه میکرد. قرار بود سخنران بعدی مجلس خود او باشد به هر حال سخنان مرحوم مغنیه پایان یافت و ازمنبر پایین آمد در همان لحظه امام موسی از جا برخاست تا بالای منبر برود. پیش از آن، به سوی محمد مغنیه رفت و او را جلوی مردم در آغوش کشید، مردم از حرکت امام به شوق آمدند و خود مرحوم مغنیه هم تکان خورد...» با همه این کم لطفیها، وی نه تنها کوچکترین عکسالعمل منفی در برابر آن عالم کهنسال از خود نشان نداد، بلکه همواره در محافل و مجالس با احترام و عظمت از مرحوم محمد جواد مغنیه نام برد و به تکریم وی برخاست. در مجالس و نشست های خود، او را نیز دعوت کرد. حتی جهت دیدار به منزلش رفت و هر وقت مشکلی برایش پیش آمد با تمام نیرو در حل آن کوشید. یکی دیگر از مخالفین وی مرحوم شیخ حسین خطیب بود. او خود میگفت : «... من با این مرد خیلی جنگیدم! بسیار با او مبارزه کردم! اما هر قدر بیشتر مبارزه کردم، او بیشتر محبت نمود! بیشتر به دیدنم آمد. آن قدر محبت نمود که خود شرمنده شده و حیا کردم...» برابر گزارشات ساواک، شیخ محمود فرحات (روحانی) و کامل اسعد (رییس مجلس لبنان) از مخالفین سرسخت وی به شمار می آیند ولی امام موسی صدر، اولی را معاون خود قرار داده و جهت دیدار به منزل دومی می رود. متاسفانه برخی از ایرانیانی هم که با امکانات و حمایت خود او در لبنان پناه گرفته بودند، بعداً سخت شیفته و شیدای یاسر عرفات شدند. و فریب چفیه او را خوردند و بر صدد مخالفت با امام موسی صدر بر آمدند و چه کارها و کارشکنی هایی که انجام ندادند!؟ اما امام موسی صدر هیچ خم به ابرو نیاورد و هرگز این نمک نشناسی را به دل نگرفت . با این که وی می توانست با یک اشاره و تلفن کوچک، دولت لبنان را وادار کند که اینها را از کشور بیرون کنند ولی بزرگواری او هرگز این اجازه را نداد که از قدرت خود استفاده منفی نماید، بلکه همچنان به استفاده های مثبت خود ادامه داد و مشکل اقامتی و ده ها مشکل دیگر آنها را پیگیری و برطرف کرد. همه جا با محبت و بزرگواری و با رفتارهای پدرانه و از موضع مسئولیت با آنها برخورد نمود. اما آنها همچنان به ناسازگاریهای خود ادامه دادند. حتی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم وقتی به ایران آمدند یک سری تحلیلهای نادرست و تحریفهای آشکار را درباره مسائل لبنان و شخصیت و نقش امام موسی صدر برای مردم ایران ارائه دادند. کسی هم نبود و اصلاً قدرت نداشت از آن مظلوم دفاع نماید. در این میان تنها دست تقدیر خداوندی بود که به یاری امام موسی صدر آمد و در موقع مناسب مشت همه آنها را باز کرد و هر کدام را سر جای خود نشاند. البته این اولین بار نبود که خداوند مخالفین بی انصاف او را این چنین گوشمالی میداد و به همین سبب در میان مردم لبنان این جمله معروف شده بود که امام موسی صدر با صبر و بردباری و بزرگواری خود دشمنان و مخالفینش را پیر و فرسوده میکند. شیهد دکتر مصطفی چمران درباره این بعد از ویژگی هایی اخلاقی امام موسی صدر خطاب به او مینویسد : «... تو ای محبوب من! رمز طایفه ای، و درد و رنج هزار و چهارصد ساله را به دوش می کشی، اتهام و تهمت و هجوم و نفرین و ناسزای هزار وچهارصد سال را همچنان تحمل میکنی،کینه های گذشته و دشمنی های تاریخی و حقد و حسدهای جانسوز را بر جان میپذیری. تو فداکاری میکنی. تو از همه چیز خود میگذری. تو حیات و هستی خود را فدای هدف و اجتماع انسان ها میکنی و دشمنانت در عوض دشنام میدهند و خیانت می کنند. به تو تهمت های دروغ می زنند و مردم جاهل را بر تو می شورانند و تو ای امام، لحظه ای از حق منحرف نمی شوی و عمل به مثل انجام نمی دهی و همچون کوه در مقابل طوفان، آرام و مطمئن به سوی حقیقت و کمال قدم بر می داری. از این نظر تو نماینده علی (ع) و وارث حسینی... و من افتخار می کنم که در رکابت مبارزه می کنم و در راه پر افتخارت شربت شهادت می نوشم...» یکی دیگر از مخالفین سرسخت امام موسی صدر شخصی به نام »ابونایف» فرزند مهلم عاصم المصری بود. وی یکی از افراد سرشناس در منطقه بعلبک به شمار می آمد، سال های متمادی با امام موسی صدر دشمنی داشت و به انواع و اقسام تهمت ها و افتراها را روا داشته بود و مدعی بود که وی ایرانی، منحرف، همکار اسرائیل و شاه و دشمن فلسطینی هاست و ... ولی با این حال استاد زکریا حمزه معروف به «ابویحیی» که در آن زمان مسئولیت بخشی از امور نظامی حرکت امل را برعهده داشت، در ضمن خاطرات خود چنین نقل میکند : «... یک روز امام موسی صدر مرا خواست و ماموریتی داد تا پیش ابونایف بروم و بگویم که امام موسی صدر می خواهد به دیدار شما بیاید. من که حیرت زده بودم مدتی تامل نمودم و کار به تاخیر افتاد... امام تردید مرا دید، دوباره بر درخواست خود اصرار ورزید. من گفتم: سرورم این آقا یک عمر با شما دشمنی کرده و تهمت زده است. او گفت: عیبی ندارد،هر آنچه می گویم عمل کنید. بالاخره دستور بود و باید اجرا میشد. بین محل اقامت ما و منزل ابونایف حدود یک کیلومتر بود. من رفتم به آن آقا گفتم که امام می خواهد به ملاقات شما بیاید، او هم تعجب کرد و پرسید آیا خود امام موسی صدر شما را فرستاده است؟ گفتم : بله. ابونایف مرا به خوبی می شناخت نیم ساعت وقت خواست تا خودش را آماده کند. برگشتم به امام موسی خبر دادم. بعد از نیم ساعت با ماشین رهسپار منزل آن آقا شدیم. وی باغ بزرگی داشت از ساختمان تا باغ حدود 200 متر فاصله بود. وقتی به در باغ رسیدیم، دیدیم ابونایف با تمامی خانواده و فرزندان به انتظار امام ایستادهاند. ابونایف حدود 75 سال سن داشت با پای برهنه و سر برهنه به استقبال امام آمده بود چنین برخوردی در میان عرب و در قبایل و در منطقه بعلبک، خیلی معنا دارد. او امام موسی را در آغوش گرفت و شروع به گریستن کرد. سپس به اتفاق وارد ساختمان شدیم و حدود 10 دقیقه در آنجا نشستیم. فنجانی قهوه خوردیم و برگشتیم و ...» نوشته شده توسط : مسیح لبنان نظرات ديگران [ نظر] همراه با مردم دوشنبه 87 مهر 22 ساعت 5:40 صبح همراه با مردم کوچه پس کوچه های شهرها و قصبات سراسر لبنان یک صدا شهادت میدهند که امام موسی صدر همیشه در کنار مردم میزیست. به دیدار آنها میرفت، با مهربانی و تواضع فراوان با آنان صحبت میکرد و به سخنان هر یک گوش فرا میداد. عشق به توده مردم همیشه از چشمان پر فروغ وی موج می زد. او میگفت : «... جای من اکنون در میان شماست. پایگاه من در قلب های شماست، قدرت من به دستان شماست. حافظ و نگهدار من چشمان شما هستند، برنامه های من به دست شما اجرا خواهند شد. هیچ کس و هیچ چیز را در این دنیا بر شما ترجیح نخواهم داد ...» امام موسی صدر مصمم بود همیشه در مناسبت های مذهبی و اعیاد بزرگ اسلامی به منطقه جنوب سفر کند و در میان مردم مستعضف، به ویژه در میان کودکان یتیم موسسه صنعتی جبل عامل باشد. در حالی که شخصیت های سیاسی و مذهبی لبنان اغلب در مراسم رسمی و تشریفاتی به سر میبردند، او ترجیح میداد در کنار کودکان بی سرپرست باشد و شادی خود را با آنها تقسیم کند. وی در این ایام علاوه بر کودکان یتیم، جهت دیدار با مردم جنوب اوقات ویژه ای را اختصاص میداد. به تک تک روستاها، حتی مردم ساکن در نوار مرزی سرکشی میکرد. ابوعلی حسینی حجازی راننده امام موسی صدر که سال ها با وی همراه بود نقل میکند : «... من و محافظ آقا، مرحوم ابوعلی یونس، در تمامی این مراحل ایشان را همراهی میکردیم. امام در این گونه بازدیدها وارد خانههای مردم میشد و چند لحظه ای را در کنار آنها می نشست. اگر فردی از اهالی روستا در گذشته بود، در مجلس ختم وی شرکت میکرد... بسیار پیش آمد که ناهار یا شام را در همین روستاها و در خانه های مردم فقیر و کشاورز صرف نمود. ا مکان نداشت که برای صرف غذا، سر سفره ای غیر از سفره کشاورزان و زحمتکشان روستا حاضر شود. خیلی راحت سوال میکرد: «مادر جان! امروز برای ناهار چه چیزی آماده کردهاید؟» به هیچ وجه اجازه نمیداد تا غذایی مرغوبتر تهیه شود! مصر بود تا از همان غذای ساده وفقیرانه روستایی استفاده کند. اگر صاحب خانه بر تهیه غذایی مخصوص اصرار میکرد، امام چنین میگفت: «مادر جان! اگر مرا دوست دارید و راضی نیستید که خداوند عذابم دهد، اجازه دهید از همان غذای معمول خودتان استفاده کنم...» مردم نیز به وی عشق بی پایان می ورزیدند. اکثر ابراز احساساتی که نسبت به وی میشد غالباً تا نیم ساعت یا بیشتر طول می کشید. بارها دیده میشد که از شدت استقبال عمامه او باز شده و یا از سرش افتاده است و آن گاه بر روی انگشتان مردم، همانند یک کشتی، در دریای خروشان به جلو میرفت و در جایگاه تحویل امام موسی صدر میشد. در سفر به کشورهای مختلف و از جمله کشورهای آفریقایی از همه بیشتر، وقت برای دیدار با مردم می گذاشت و در نماز جمعههای آنان شرکت میکرد و با سخنرانی خود با آنان به دردودل می نشست. وقتی او به دعوت «جمال عبدالناصر» رییس جمهور وقت مصر، یک سفر چهل و هشت ساعته بدان کشور نمود، در نماز جمعه حاضر شد و امامت نماز جمعه مسجدالازهر را نیز به عهده گرفت و خطبه های آتشین در آن روز ایراد نمود به طوری که همه را در حیرت و اندیشه فرو برد. در آن حال با استقبال و اصرار مردم و به پیشنهاد «جمال عبدالناصر» این سفر 48 ساعته تبدیل به یک سفر ده روزه گردید و در این ده روز امام موسی صدر نقش بزرگی را در بیداری مردم مصر نسبت به مسایل جهان و منطقهای ایفا نمود. نوشته شده توسط : مسیح لبنان نظرات ديگران [ نظر] ساده زیستی دوشنبه 87 مهر 22 ساعت 5:34 صبح ساده زیستی امام موسی صدر در اوج قله عظمت و منزلت بود و بالاترین قدر ت سیاسی و مذهبی را در دست داشت. او بر قلوب میلیون ها انسان در کشورهای مختلف اعم از شیعه سنی، مسیحی حکومت میکرد. شخصیت و بزرگی او همه صاحب منصبان ظاهری را به کرنش و کوچکی وا می داشت؛ بسیار اتفاق افتاده بود که امثال رییس جمهوری لبنان در ماشین امام موسی صدر را باز میکرد تا او با احترام ویژه سوار ماشین شود. با همه اینها او هنوز در نظر خود، همان طلبه ساده بود. در برخورد با وی هیچ احساس نمیشد که وی رییس «مجلس اعلای شیعیان لبنان» است و آن همه عاشق وجان باخته و طرفدار دارد. علی رغم فعالیت های اجتماعی، بسیار در انجام امور خانه چون پخت و پز، لباس شویی و ... به خانواده کمک میکرد که گوشه هایی از این ساده زیستی و دوری از تشریفات، در قسمتی از نامه شهید مصطفی چمران که به یکی از دوستان خود در ایران نوشته، آمده است. او در این نامه چنین می نویسد : «... آقای صدر حالشان خوب است. فقط گاهگاهی نفس تنگی پیدا می شود و ایشان را رنج می دهد. پری خانم، حورا و ملیحه به ایران رفتند و آقای صدر تنها هستند. پسرها کار منزل را می کنند و غذا می پزند. امشب در مجلس در حضور ایشان هستم و خود ایشان غذا را ترتیب میدهند، زیرا پسرها در صور هستند.» امام موسی صدر در سال های اول اقامت در لبنان، برای رفت و آمد خود از تاکسی کمک می گرفت. بعد ازمدتی چون مسافرت هایش به شهرها و روستاهای جنوب و شمال لبنان زیادتر شد، به ناچار خودرو فولکسی تهیه کرد که رانندگی آن را شخصی به نام ابوعلی حجازی بر عهده داشت. امام موسی صدر هر روز با این ماشین کوچک به اکثر روستاهای جنوب سر می زد. او قامت بلند و بالایی داشت و چون ماشین مذکور کوچک بود، به زحمت در آن جای می گرفت. روزی رانندهاش به وی پیشنهاد میکند تا خودرو بزرگتری تهیه کند، اما او قبول نمیکند و در جواب میگوید : «... اگر از ماشین بزرگتر استفاده کنم، مردم احساس کوچکی و حقارت خواهند کرد. ما روحانیون باید کاری بکنیم که مردم با دل و جان از ما استقبال کنند، نه با چشم و زبان...» نوشته شده توسط : مسیح لبنان نظرات ديگران [ نظر] 1 2 > : لیست کامل یاداشت های این وبلاگ : سیره اخلاقی3سیره اخلاقی2سیره اخلاقیهمراه با مردمساده زیستیجدیت دولت نهم برای ازادی امام موسی صدر[عناوین آرشیوشده]
: لوگوي دوستان من :
: آرشيو يادداشت ها : دوران شکوفاییعصر فرعونهجرت به نجفپیمان زندگیورود به حوزه عشقتاسیس مراکزتبار نامهمحمد پیامبر بت شکن پشتيباني وطراحي: وبلاگ قالب وبلاگ حب الحسین اجننی وبلاگ خدایی که به ما لبخند می زند وبلاگ شلمچه برای سفارش قالب به دو وبلاگ اول می تونید سر بزنید
دوران شکوفاییعصر فرعونهجرت به نجفپیمان زندگیورود به حوزه عشقتاسیس مراکزتبار نامهمحمد پیامبر بت شکن
وبلاگ قالب
وبلاگ حب الحسین اجننی
وبلاگ خدایی که به ما لبخند می زند
وبلاگ شلمچه
برای سفارش قالب به دو
وبلاگ اول می تونید
سر بزنید
سیره اخلاقی3
گوشه ای از تاریخ
این برخوردهای امام موسی صدر برای بعضی افراد، قابل هضم نبود، آنهایی که وجودشان مایه جدایی و چند دستگی میان مسلمانان (تا چه رسد میان مسیحیان و مسلمانان) بود و همیشه ناخودآگاه، آب به آسیاب دشمنان می ریختند، این روش صلح آمیز و دشمن شکن وی را حمل بر بی دینی و لامذهبی او کرده و تبلیغات وسیعی بر ضدش به راه می انداختند که چرا یک روحانی و مجتهد این قدر با مسیحیان که در اسلام نجس شمرده شده اند، رفت وآمد و نشست و برخاست دارد، و در مجالس آنها از چای، قهوه و میوه استفاده میکند؟! سپس نتیجه می گرفتند که حتماً، این روحانی، مسلمان نیست. این گونه حملات، خوراک تبلیغاتی برای احزاب و گروه ها ایجاد میکرد. آنها که خود عاملان اصلی اسرائیل و آمریکا بوده، به خاطر این که از آب گل آلود ماهی بگیرند، امام موسی صدر را دست نشانده اسرائیل و جاسوس مسیحیان معرفی میکردند، و این در حالی بود که او به عنوان یک مجتهد جامع الشرایط به رای و نظر خود عمل می نمود و مسیحیان را پاک میدانست.
متاسفانه تبلیغات وسیع افراد مغرض خواه ناخواه اثر سوء خود را میگذاشت و توده مسلمان و شیعه را نسبت به وی بدبین میکرد و عرصه را بر او تنگ می نمود. اما او همچنان از خود استقامت نشان میداد و سرانجام نیز با اخلاص، ایمان و بندگی بر همه تبلیغات سوء چیره می گشت.
در همان روزها از شهر علم و فقاهت، نجف اشرف خبر تازه ای رسید، خبری که تمام توطئه ها را نقش برآب کرد و امام موسی صدر را ازچنگ دشمنان آگاه و دوستان نادان و جاهل رهانید. و آن فتوای فقیه اهل بیت عصمت وطهارت (ع)، «آیت الله العظمی سیدمحسن حکیم (ره)» بود که در ضمن بحث های جدید خود از نظر قبلی خویش دست برداشته، و به پاک بودن «اهل کتاب» فتوا داده بودند. این فتوا شور و هیجان زیادی در لبنان آفرید؛ مردم که همه مقلد آن مرجع بزرگ بودند به درستی کار امام موسی صدر بیش از پیش ایمان آوردند و دوباره به آغوش وی بازگشتند.
مظلوم تر از همه
امام موسی صدر، دوستان و هم فکران خیلی نزدیک دیگری مانند شهید مرتضی مطهری و شهید دکتر بهشتی نیز داشت که این دو شخصیت بزرگ نیز همانند وی از افکار و اندیشه های ناب و عمیقی برخوردار بودند و همچون چشمه های زلال و حیات بخش همواره می جوشیدند. به همین دلیل، این سه شخصیت فرزانه سرنوشت مشترک ونزدیک به هم را پشت سر گذاشتند، چرا که بسیاری از یافته های فقهی، اصولی، فلسفی، جامعه شناسی، اقتصادی و ... آنها در محافل متحجران، قابل فهم افراد و اشخاص نبوده ومورد اعتراض آنان قرار می گرفت.
در دورانی که امام موسی صدر در کشور لبنان به علت آن فعالیت های اصلاحی و صلح آمیز، متهم به فسق و بی مبالاتی می گشت، در همان سال ها می بینیم شهید مطهری نیز در ایران، به دلیل بیان یک سری مسائل، به روشنفکرزدگی متهم می شود و یا وقتی امام موسی صدر از طرف احزاب چپ وراست در لبنان، به عنوان دست نشانده آمریکا و شوروی معرفی می گردد، پس از اندکی شهید بهشتی نیز از طرف دار و دسته همان احزاب در ایران، به سرمایه داری متهم می شود. و یا هنگامی که محافل مقدسمآب از ایشان به علت دخالت در سیاست، خردهگیری میکردند، در همان ایام مشاهده میشود که پسرعمویش، شهید سیدمحمدباقرصدر نیز در عراق، به دلیل تشکیل حزب و مبارزه با حکومت بعثی، متهم به دست نشاندگی اجانب گشته و به انزوا کشیده می شود.
اما وسعت و شدت مظلومیت هیچ از این شهیدان، به شعاع و عمق مظلومیت امام موسی صدر نمیرسد که شرح مفصل آن با مطالعه و دقت در برخوردهای احزاب و گروه های مختلف در لبنان، با وی به خوبی آشکار می گردد. آیت الله مشکینی در مورد مظلومیت وی این چنین عقیده دارند :
«یکی از جهت های مهمی که بعدها به آن ملتفت شدیم، مظلومیت ایشان (امام موسی صدر) بود بنده معتقد هستم که مظلومیت ایشان غیر از مظلومیت شهدایی است که ما داریم. مثل: مرحوم سیدمحمد باقر صدر، مرحوم آقای مطهری، مرحوم آقای بهشتی، مرحوم باهنر و ... است مظلومیت ایشان بالاتر از مظلومیت اینها بود.»
در عمق مظلومیت امام موسی صدر همین بس که درحالی که از طرف همه گروه ها و احزاب چپ وراست مورد حملات ناجوانمردانه و گوناگون قرار می گرفت از سوی دوستان ناآگاه وبازی خورده نیز متهم به انواع تهمت ها از قبیل: ریاست طلبی، سلطه جویی و ... می گردید. چنانچه در روزنامه های کثیرالانتشار آن روز از قول بعضی از آنان با تیترهای بزرگ این جمله و شبیه آن را چاپ کرده و انتشار میدادند که : «الصدر یرید ان یکون صدراً لهذا المجلس» (امام موسی صدر می خواهد خود را رییس مجلس اعلای لبنان بکند) و یا می نوشتند : «ایرانیانی که جاسوس شاه در منطقه هستند دیروز آمده اند و امروز می خواهند تمام سرنوشت ملت لبنان را بدست بگیرند.» و هنگامی که امام موسی صدر دختر چهار ساله ای بیش نداشت، برای او دختر بیست ساله ای شایع کرده و میگفتند که دختر امام موسی صدر با ماشین بنز مدل بالا که متعلق به مجلس اعلای لبنان است هر روز به گردش می رود و حجاب اسلامی را هم رعایت نمیکند.» و یا عکسی از امام موسی صدر را (که در مجالس مسیحیان در حال سخنرانی بود و در آن جلسه چند خانم بی حجاب مسیحی هم حضور داشته و به گفتار وی گوش فرا میدادند) تهیه کرده و به عنوان نقطه ضعف و نشانه بیدینی امام موسی صدر به مراجع بزرگ نجف از جمله آیت الله العظمی حکیم (ره) و آیت الله العظمی خوئی (ره) ارسال می دارند تا به خیال خودشان کار وی را یکسره نمایند. ولی وقتی آن دو مرجع بزرگ از جریان اطلاع پیدا می کنند، چون از نزدیک شناخت خوبی از شخصیت روحی و اندیشه های ناب امام موسی صدر داشتند و او را یک فقیه جامع و کامل دریافته بودند در جواب آنان می نویسند: «امام موسی صدر، راه تبلیغ را بهتر از همه می داند و به روش های نوین و پیچیده آن و به چگونگی برخورد با اقشار مختلف مردم، آشناتر از دیگران است.»
گاهی عمق حملات و شعاع تبلیغات سوء بر ضد امام موسی صدر به قدری افزایش می یافت و فضای لبنان را آلوده و مسموم می ساخت که حتی نزدیکان و علاقه مندان او را نیز دچار شک و تردید میکرد. حجت الاسلام شیخ ادیب حیدر که در آن دوران در بخش فرهنگی حرکت «امل» فعالیت داشت میگفت : «..یادم هست که حملات مخالفین امام درمقطعی آنقدر شدت گرفت که حتی من نیز تحت تاثیر واقع شده و در برخی مسائل شک میکردم ! سؤالی که از شهید سید محمد باقر صدر کردم ، به واسطه همین شبهاتی بود که برخی علما درباره امام صدر طرح کرده بودند. اما وقتی مدح و ستایش آن شهید را از امام شنیدم ، دلم قرص گردید و محبت امام بیش از پیش در قلبم نشست ....»
نوشته شده توسط : مسیح لبنان
نظرات ديگران [ نظر]
سیره اخلاقی2
روح بندگی
روح بندگی یکی از شرایط اصلی امامت و رهبری در جامعه اسلامی است و در قرآن و احادیث ائمه معصومین نیز به آن تاکید فراوان شده است. این روح در امام موسی صدر در حد اعلای خود پرورش یافته بود و او را به یک انسان متعبد به تمام معنا تبدیل کرده بود. آیت ا... سیدمحمد علی موحد ابطحی اصفهانی در این مورد چنین می گوید :
«... آقا موسی درست است که جوان بود ولی در زمره عالیه [بزرگان] روحانیت قرار داشت و از نظر مکارم اخلاقی مشابه اش را تا حال ندیدهایم، آنچه که در یک روحانی کامل لازم است من در او دیده ام. حتی در این اواخر آن قدر در تعبدیات [کارهای عبادی] کار کرده و جلو رفته بود که نظیر نداشت. او در عین حال که یک فرد روشن فکر اجتماعی بود، دارای روح متعبد و بالایی بود. در خصوصیات آداب و زیارت حرم امیرالمومنین (ع) طوری برخورد میکرد، که پیدا بود عاشق این معانی است. در سفری که با پای پیاده از نجف به کربلا برای زیارت میرفتیم او حضوری عاشقانه داشت. در وقت دعا و زیارت عاشورا از همه باحال تر بود. وقت گریه، چشم هایش از شدت زاری سرخ میشد. در موقع ذکر مصیبت و شعر خوانی، نوبت که به او می رسید با حال جانکاهی در مصیبت اهل بیت (ع) شعرهای فارسی و عربی فصیح می خواند ...»
احترام به پدر
امام موسی صدر در احترام به پدر که استاد او نیز بود، اهتمام خاصی می ورزید. نحوه برخوردهای وی در این خصوص به قدری شورانگیز بود که آشکارا نشان میداد، این ارتباط فرزند با پدر از درجه احترام فراتر رفته و به مرحله عشق و ایثار رسیده است. این بود که همه را در شگفتی فرو میبرد. هر کسی کمترین ارتباطی با بیت «آیت الله العظمی سیدصدرالدین صدر» داشت بی درنگ از این موضوع با خبر میشد و تحت تاثیر آن قرار می گرفت. به یقین یکی از رموز موفقیت و پیروزی در فعالیت های فردی، اجتماعی، سیاسی و ... امام موسی صدر را باید در همین موضوع جستجو کرد، نیکی به دیگران، به خصوص به پدر و مادر و احترام به آنان، علاوه بر ثواب در روز قیامت، اثرات وضعی و طبیعی انکار ناپذیری در همین دنیا نیز به دنبال دارد که روایتهای بسیاری در این باب وارد شده و تجربه های تاریخی و عینی نیز به درستی آن شهادت میدهند. یکی از دوستان امام موسی صدر در این مورد چنین می گوید:
روزی به حاج آقا رضا صدر (برادر بزرگ امام موسی صدر) گفتم : آقا موسی از چه خصوصیات اخلاقی ویژه ای برخوردار بودند و چه عواملی سبب اوج و عظمت ایشان گردید که این گونه در قلوب مردم دنیا، به خصوص در میان مسلمانان جای گرفتند؟! در جواب فرمود: آقا موسی همیشه در خدمت مرحوم پدر بود ونهایت احترام و ادب را در این جهت به کار می گرفت وقتی که پدر می خواستند از منزل خارج شوند، فوراً می دوید نعلین هایشان را جفت میکرد و دست به سینه چند قدمی ایشان را بدرقه می نمود. هنگامی که بر می گشتند و از در حیاط وارد میشدند، بی درنگ و شتابان هرکاری داشت کنار می گذاشت و به پیشواز پدر می شتافت.
آقا موسی همیشه و در همه مراحل زندگی تا مرحوم والد معظم در قید حیات بودند، بیش از ما به فکر پدر بود و به ایشان عنایت خاصی داشت و لحظه ای هم در این مورد سستی نمیکرد، این بود که دعای خیر والد بزرگوار نیز همواره پشت سرآقا موسی قرار داشت که :
«آقا موسی بزرگ بشی ... آقا موسی بزرگ بشی ...»
مرد صلح و دوستی
امام موسی صدر با پیروان ادیان و مذاهب، روابط صمیمانه ای داشت. پیش از ورود وی به لبنان، میان مسیحیان و مسلمانان آن کشور بر اثر اختلافات موجود شکاف بزرگی پدید آمده بود و هر روز که می گذشت با نقشه های دشمنان این جدایی عمق بیشتری میگفت. او آمد و مصمم شد با تلاش و استقامت خود، این فاصله را از میان این دو طایفه بزرگ دینی بردارد و آنها را به همدیگر دوست و مهربان سازد.
بنابراین اولین قدم صلح و دوستی را خود او برداشت. وی در مراسم جشن و سوگواری هموطنان مسیحی شرکت میکرد و در غم و شادی آنان خود را سهیم می دانست. در کلیساهای آنان حاضر میشد و معاشرت دوستانهای با آنها داشت. بدین ترتیب در مدت کوتاهی این برخوردهای سنجیده، موجب گشت جامعه مسیحیان یکپارچه شیفته امام موسی صدر شوند. به طوری که مکرر از وی دعوت به عمل می آوردند تا در مراسم دینی و مذهبی آنان شرکت جسته و برای آنان سخنرانی کند. او خود به عنوان نمونه در این مورد چنین می گوید :
«یک موسسه مسیحی لبنان به نام «دیر المخلد» که حوزه علمیه آنهاست و کشیش تربیت میکند، از بنده دعوت کردند صحبت کنم ... بعد از مدتی که از صحبت بنده گذشته بود، رییس دیر به مدیرکل تبلیغات لبنان که او هم مسیحی است گفته بود: «آن روحانیتی که سید موسی ظرف یک ساعت در محیط دیر ما ریخت، بیش از روحانیتی بود که در مدت شش سال، ما به اینها می گوییم» این حقیقتی است که مربوط به بنده نیست، مربوط به دین مطهر اسلام است.»
در شهر طرابلس، کلیسای بزرگ و تاریخی به نام «مارمارون» وجود داردکه امام موسی صدر بارها به دعوت مسیحیان در آن حضور یافته و برای آنان صحبت کرده است. چنان که همه حضار مسیحی به شدت تحت تاثیر قرار گرفته و شیفته و عاشق او شدند. آنها بارها به همشهریان مسلمان خود اظهار میداشتند که ما را به یاد حضرت مسیح می اندازد. اگر امام موسی صدر مسیحی بود ما همانند حضرت مسیح از او تبعیت میکردیم. شما مسلمانان لیاقت داشتن رهبری مثل امام صدر را ندارید.
حجت الاسلام سیدابوذر عاملی میگفت :
«من برخی از سخنرانی های امام موسی را در شهر «بشری» که یکی از مراکز مهم مسیحیان مارونی است به یاد دارم. هزاران نفر از جوانان مسیحی با عشق و علاقه جمع میشدند و به سخنرانی های او گوش میدادند.»
با توجه به محبوبیت چشم گیر امام موسی صدر در بین مسیحیان و پذیرش نقطه نظرات وی، به هنگام بروز اختلاف در بین قبیله ها و طوایف مختلف مسیحیان در شهر «زعرتا»، وی با حضور در شهر و تشکیل جلسه ای با طرفین درگیر، به منازعات آنان خاتمه داد. بارها در روزنامه های وابسته به محافل مسیحیان، نوشته میشد که امام موسی صدر تنها کسی است که می تواند رییس جمهوری لبنان شود و این کشور را از تنگناهای موجود رهایی بخشد. به خاطر ایمان و اعتماد عجیبی که مسیحیان و جوانان مسیحی به وی داشتند گاهی مراسم عقد ازدواج شان را در حضور او برگزار میکردند و خطبه عقد را امام موسی برایشان جاری میکرد و یا در کلیساها حضور می یافت و مراسم رسمی و دینی آنها را به جا میآورد. این به منزله آن بود که یک کشیش مسیحی در نماز جمعه مسلمانان حاضر شود و برای آنان، خطبه و نماز جمعه بخواند. این شیفتگی و اعتقاد از آنجا نشات گرفت که مسیحیان با جان و دل دریافتند او به عنوان رهبر شیعیان، هرگز خود را اختصاص به گروه، طایفه و مذهب خاصی نمیکند، او خدمتگزار همه انسان هاست و برای رشد و تعالی همه طوایف تلاش میکند و از حقوق همه مردم لبنان دفاع میکند. با ظالم و ستمگر مبارزه میکند، اگر چه آن ظالم شیعه باشد و به محرومان و ستمدیدگان محبت و رسیدگی میکند، اگر چه از طائفه مسحیان و اهل سنت باشند.
حمایت از مسیحی مظلوم
روزی در شهر صور یک بستنی فروش مسلمان به همسایه مسیحی خود که او نیز بستنی می فروخت، ستم روا داشت و شایع کرد چون مسیحیان در شرع مقدس اسلام نجس می باشند، بنابراین بستنی آنها هم نجس است و مسلمانان نباید از آنها بستنی بخرند. این تبلیغات موثر شد و بازار آن مرد مسیحی کساد گردید و به رونق بازار بستنی فروش مسلمان افزود. در این هنگام مرد مسیحی شکایت او را به پیش امام موسی صدر برد و از وی دادخواهی کرد. امام موسی صدر وقتی از این رفتار ناخوشایند آگاه شد سخت متاثر گشت و از مرد مسیحی دلجوئی به عمل آورد. آنگاه به آن مرد مسلمان هم پیغام فرستاد و نصیحت کرد که از این عمل ناشایست دست بردارد و روزی خود را از خدا طلب کند و چون آن مرد مسلمان گوش شنوا نداشت، چند روز بعد امام موسی صدر همراه چند تن از اطرافیان در مغازه آن مسیحی حاضر شد و ضمن دلجویی مجدد، از بستنی او تناول نمود و با این حرکت، ترفند مرد مسلمان را نقش بر آب کرد و از حقوق یک شهروند مسیحی که مورد ظلم واقع شده بود، دفاع نمود.
یکی از رهبران مذهبی به نام کشیش «یواکیم مبارک» طی مقاله ای در روزنامه «النهار» بیروت نظر خود را پیرامون شخصیت امام موسی صدر چنین بیان می دارد :
«... البته هیچ کس منکر نیست که سید موسی صدر شیعه است و فعالیت خود را به منظور رسیدگی به حقوق شیعیان این کشور آغاز کرد، ولی این فعالیت اکنون دارای دورنمای والاتری است. به ویژه که هدف او رسیدگی به حقوق عموم طبقات محروم این کشور است ونباید فراموش کرد که شیعیان در اسلام همواره یک طبقه روشنفکر و خواهان عدالت بودهاند و در این راه جانبازی ها نموده و قربانیان زیاد دادهاند. به همین جهت نیز صلاح لبنانیان در آن است همانطوری که در دوران های گذشته تاریخ برای نهضت مارونی ها و دروزی ها اهمیت قائل شده و جنبه های آزادیخواهانه و انسانی این نهضت ها را در نظر گرفتند، اکنون نیز نهضت موسی صدر را پر و بال دهند، مخصوصاً که این نهضت با انقلاب فلسطین پیوند و هماهنگی دارد ...»
سیره اخلاقی
در کنار خانواده های شهدا
امام موسی صدر در فرصت های مناسب و به طور مرتب به دیدار خانوادههای شهدا می شتافت و در کنار جانبازان، از استقامت و شجاعت بی سابقه آنان لذت میبرد و روح و جان تازه میگرفت. یکی از این دیدارها مربوط به خانواده ای بود که تنها یک پیرزن شصت ساله از آن باقی مانده بود. این پیرزن که به تازگی تنها فرزند خود را تقدیم اسلام و انقلاب کرده بود بطور شگفت آوری از امام موسی صدر پذیرایی کرد و همه را به مقاومت و جهاد ترغیب نمود. شهید دکتر مصطفی چمران دیدار مذکور را چنین نقل میکند :
« ... به اتفاق امام موسی صدر برای دیدار از خانواده این شهید رهسپار خانه او شدیم ... خانه محقر و کوچکی داشت . مردم نیز در اطراف آن جمع شده بودند . امام موسی صدر در کنار اتاق بر زمین نشست . پیرزن سر تا پا سیاه پوشیده و جلوی او نشسته بود و هیچ نمیگفت . یکباره شروع به سخن کرد ، با حالتی عصبی و حالتی لرزان ... وبا آن حالت عصبانیت فریاد برآورد : که ای امام موسی تو چرا اردوگاه برای زنان تاسیس نکردهای ، تا من بتوانم در آن اردوگاه آیین جنگاوری بیاموزم و به افتخار شهادت نایل شوم .»
و دیدار دیگری این حماسه تکرار شد :
« در شهر بعلبک از خانوادهای دو جوان به شهادت رسیده بود. هنگامیکه دیدار خانواده آنان رفتیم، پدر میگفت : ای امام موسی ناراحت مباش من دو فرزند خودم را تقدیم تو کردهام ، سه پسر دیگر نیز باقی ماندهاند و بعد زنم و خودم پنج نفر میشویم که آماده شهادت هستیم .»
واضع و بزرگواری
داستان بزرگواری و افتادگی وی زبانزد همگان بود، او نه تنها در محیط کار با دوستان و همکاران؛ بلکه در همه جا و در برخورد با همه کس این خلق محمدی (ص) را از خود به نمایش میگذاشت. یکی از هم بحث های معروف وی در نجف در این مورد چنین اظهار می دارد :
«در وقت بحث وقتی من نظر و یا اشکالی به کلام استاد داشتم و مطرح میکردم ، فردای آن روز میدیدم آقا موسی آن مطلب را در کنار نوشتههایش جای داده و به اسم خود من نیز ثبت کردهاست. واین اوج فروتنی وبزرگواری ایشان را میرساند که این قدر برای دوست و همبحث خود احترام و ارزش قایل بود ...»
در جای دیگر این دانشمند حوزوی، گوشه هایی از خاطرات سفرش از نجف به کربلا را با سید موسی صدر و چند نفر دیگر از دوستان این گونه بیان میکند :
«... در موقع کار و حمل اثاثیه سفر، بیشتر از همه کار انجام میداد و سنگین ترین وسایل، همیشه بر دوش وی قرار داشت. در وقت شوخی و مزاح، مزاح های علمی و اخلاقی جالبی میکرد. خدا میداند که ما، در این سفر و در برخوردهای دیگری که داشتیم، همهاش محبت، تواضع، وقار و بزرگواری دیدیم. تمامی اوصافی که در روایات برای علما ذکر شده است، همهاش در آقا موسی صدر جمع شده بود.»
ابوعلی حسینی حجای میگفت :
«... همواره به من تاکید میکرد، هرگاه دیدید مردم محبت کردند و به استقبال آمدند ماشین را حداقل در فاصله صدمتری آنان متوقف کن تا من پیاده شده و چند قدمی به استقبال آنان بروم و آنگونه که شایسته خودشان است برایشان احترام کنم . این مردم ولی نعمت ما هستند . خداوند آنان را دوست دارد ... هیچگاه از موضع تکبر و بزرگی با مردم برخورد نکردند . روزهایی که به دمشق میرفتیم مکرر اتفاق افتاد که به ما گفتند : امروز نوبت من است و خود ناهار وچایی را آماده میکردند . اگر در رفتار ما ذرهای غرور یا تکبر میدیدند که از نزدیکی ما با او برخاسته است، شدیدا متاثر شده، به گریه میافتادند و میگفتند : من اینطور نمیخواهم ... من نمیتوانم در پیشگاه خداوند جوابگو باشم . بروید با خودتان خلوت کنید . از خداوند طلب استغفار کنید تا غرور شما را نگیرد...»
شیخ ادیب حیدر یکی از پیروان امام موسی صدر در مورد تواضع ایشان چنین میگفت :
«...یکی از خصوصیات بارز امام موسی صدر تواضع وی بود . در تمام این سالها که در بقاع ، خدمتشان میرسیدیم حتی یکبار هم احساس نکردیم زیر سیطره ایشان هستیم. همواره حس میکردیم که امام نیزیک نفر مثل خود ماست . یعنی برخورد ایشان به گونهای بود که هیچکس احساس کوچکی و حقارت نمیکرد ..»
آیت الله احمدی میانجی در بخشی از خاطرات خویش چنین اظهار می داشت :
«... جهات اخلاقی کم نظیری در ایشان وجود داشت که یکی از آنها تواضع ایشان بود. ایشان انسان بسیار متواضعی بود. در آخرین سفری که به قم آمده بود، در جلسه ای که به دیدارشان رفتیم، دیدم که تقریباً همان حالت طلبگی قبل از ریاست را حفظ کرده اند. این ریاست ها در ایشان هیچ تاثیری نکرده بود. به نظر من این یکی از فضایل بزرگ یک انسان است که وقتی که در دنیا قدری عظمت پیدا کرد، خودش را گم نکند و تغییر نکند. تواضع ایشان فوق العاده بود. او در همان جلسه اول فرمود: «کسی هست یک آبگوشتی به ما بدهد تا بنشینیم کمی گپ بزنیم؟» که آیت الله زنجانی گفته بودند من آماده هستم و این جلسه در منزل ایشان برقرار گردید. در برخوردهایی هم که با بنده داشتند نوعاً همین طور بود...»
گذشت و کرامت
چهار بار دشمنان و مزدوران آنها نقشه کشیدند تا امام موسی صدر را ترور کنند، ولی در هیچ کدام موفق نگردیدند. در یکی از این عملیات ناموفق چند جوان شیعه عضو حزب کمونیست «جبهه خلق» به رهبری «جرج حبش» که فریب خورده و ماموریت یافته بودند تا امام موسی صدر را به شهادت برسانند. آنها با «آرپی جی» بر سر راه وی کمین می کنند تا ماشین او را هدف قرار دهند، اما به خواست خدا، امام موسی صدر مدتی زودتر از همان راه گذشته بود. انتظار طولانی موجب می شود یکی از آنها به فکر فرو رفته و با خود می گوید: «چه کسی را می خواهیم بکشیم؟ و از طرف چه کسی مامور این کار شده ایم؟» او فوراً به خود می آید و منقلب می شود و آن گاه خود را به جوانان «امل» می رساند و جریان را فاش میکند. جوانان امل منطقه را محاصره و آنها را دستگیر کرده که همه به ماموریت خود اعتراف میکنند. سپس آنان را به حضور امام موسی صدر می برند. او نیز بلافاصله دستور آزادی آنان را صادر میکند.
بزرگ و بزرگواری
بسیاری از انسانها به دلیل مسئولیتهای مهمی که دارند و یا به سبب ارتباط با خانواده ها و قبلیههای ریشه دار به ناچار در میان مردم بزرگ جلوه میکنند، اما هرگز از بزرگواری سهمی نبرده اند و در عین بزرگی، انسان های کوچک و ضعیفی هستند. ولی امام موسی صدر اضافه بر این که یک شخصیت بزرگ بود، بزرگوار هم بود. علاوه بر اغماض و چشم پوشی در برابر خطاکاران، با مخالفین سرسخت و سازش ناپذیر خود نیز با کمال بزرگواری و کرامت روبرو میشد. یکی از مخالفین مشهور وی مرحوم شیخ محمدجواد مغنیه از روحانیون محترم، برجسته و صاحب قلم لبنان بود که به بهانه های مختلف امام موسی صدر را مورد تهاجم شدید قرار میداد. به طوری که بعضی از این حملات در روزنامه های آن روز لبنان با تیتر بزرگ چاپ شده و در آرشیوها موجود است. یکی از آگاهان به مسائل آن روز لبنان نقل میکند :
«..روزی شیخ محمد جواد مغنیه درحسینیه شهر نبطیه بر بالای منبربود که امام موسی وارد مجلس شد. وی چند روز پیش از آن سفری به شوروی کرده بود تا پروژه عظیم ساختمان بیمارستان را در آنجا به مناقصه بگذارد . آن زمان پیمانکاران شوروی پروژههای عمرانی را با هزینه کمتری نسبت به رقبای غربی خود اجرا میکردند .... به محض این که چشم مرحوم مغنیه دربالای منبر به امام موسی افتاد ، موضوع بحث خود را عوض کرد و حملات همیشگی خود را به ایشان ادامه داد و گفت اسلام از کسانی که ادعای مسلمانی دارند ولی از بلاد، کفر،شرک و الحاد دیدن می کنند،بیزار است و ... او لحظاتی جلوی مردم و در حضور خود امام موسی صدر به وی تاخت. امام موسی هم فقط نشسته بود به کمال متانت سر به زیر انداخته و به زمین نگاه میکرد. قرار بود سخنران بعدی مجلس خود او باشد به هر حال سخنان مرحوم مغنیه پایان یافت و ازمنبر پایین آمد در همان لحظه امام موسی از جا برخاست تا بالای منبر برود. پیش از آن، به سوی محمد مغنیه رفت و او را جلوی مردم در آغوش کشید، مردم از حرکت امام به شوق آمدند و خود مرحوم مغنیه هم تکان خورد...»
با همه این کم لطفیها، وی نه تنها کوچکترین عکسالعمل منفی در برابر آن عالم کهنسال از خود نشان نداد، بلکه همواره در محافل و مجالس با احترام و عظمت از مرحوم محمد جواد مغنیه نام برد و به تکریم وی برخاست. در مجالس و نشست های خود، او را نیز دعوت کرد. حتی جهت دیدار به منزلش رفت و هر وقت مشکلی برایش پیش آمد با تمام نیرو در حل آن کوشید.
یکی دیگر از مخالفین وی مرحوم شیخ حسین خطیب بود. او خود میگفت :
«... من با این مرد خیلی جنگیدم! بسیار با او مبارزه کردم! اما هر قدر بیشتر مبارزه کردم، او بیشتر محبت نمود! بیشتر به دیدنم آمد. آن قدر محبت نمود که خود شرمنده شده و حیا کردم...»
برابر گزارشات ساواک، شیخ محمود فرحات (روحانی) و کامل اسعد (رییس مجلس لبنان) از مخالفین سرسخت وی به شمار می آیند ولی امام موسی صدر، اولی را معاون خود قرار داده و جهت دیدار به منزل دومی می رود.
متاسفانه برخی از ایرانیانی هم که با امکانات و حمایت خود او در لبنان پناه گرفته بودند، بعداً سخت شیفته و شیدای یاسر عرفات شدند. و فریب چفیه او را خوردند و بر صدد مخالفت با امام موسی صدر بر آمدند و چه کارها و کارشکنی هایی که انجام ندادند!؟ اما امام موسی صدر هیچ خم به ابرو نیاورد و هرگز این نمک نشناسی را به دل نگرفت . با این که وی می توانست با یک اشاره و تلفن کوچک، دولت لبنان را وادار کند که اینها را از کشور بیرون کنند ولی بزرگواری او هرگز این اجازه را نداد که از قدرت خود استفاده منفی نماید، بلکه همچنان به استفاده های مثبت خود ادامه داد و مشکل اقامتی و ده ها مشکل دیگر آنها را پیگیری و برطرف کرد. همه جا با محبت و بزرگواری و با رفتارهای پدرانه و از موضع مسئولیت با آنها برخورد نمود. اما آنها همچنان به ناسازگاریهای خود ادامه دادند. حتی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم وقتی به ایران آمدند یک سری تحلیلهای نادرست و تحریفهای آشکار را درباره مسائل لبنان و شخصیت و نقش امام موسی صدر برای مردم ایران ارائه دادند. کسی هم نبود و اصلاً قدرت نداشت از آن مظلوم دفاع نماید. در این میان تنها دست تقدیر خداوندی بود که به یاری امام موسی صدر آمد و در موقع مناسب مشت همه آنها را باز کرد و هر کدام را سر جای خود نشاند. البته این اولین بار نبود که خداوند مخالفین بی انصاف او را این چنین گوشمالی میداد و به همین سبب در میان مردم لبنان این جمله معروف شده بود که امام موسی صدر با صبر و بردباری و بزرگواری خود دشمنان و مخالفینش را پیر و فرسوده میکند.
شیهد دکتر مصطفی چمران درباره این بعد از ویژگی هایی اخلاقی امام موسی صدر خطاب به او مینویسد :
«... تو ای محبوب من! رمز طایفه ای، و درد و رنج هزار و چهارصد ساله را به دوش می کشی، اتهام و تهمت و هجوم و نفرین و ناسزای هزار وچهارصد سال را همچنان تحمل میکنی،کینه های گذشته و دشمنی های تاریخی و حقد و حسدهای جانسوز را بر جان میپذیری. تو فداکاری میکنی. تو از همه چیز خود میگذری. تو حیات و هستی خود را فدای هدف و اجتماع انسان ها میکنی و دشمنانت در عوض دشنام میدهند و خیانت می کنند. به تو تهمت های دروغ می زنند و مردم جاهل را بر تو می شورانند و تو ای امام، لحظه ای از حق منحرف نمی شوی و عمل به مثل انجام نمی دهی و همچون کوه در مقابل طوفان، آرام و مطمئن به سوی حقیقت و کمال قدم بر می داری. از این نظر تو نماینده علی (ع) و وارث حسینی... و من افتخار می کنم که در رکابت مبارزه می کنم و در راه پر افتخارت شربت شهادت می نوشم...»
یکی دیگر از مخالفین سرسخت امام موسی صدر شخصی به نام »ابونایف» فرزند مهلم عاصم المصری بود. وی یکی از افراد سرشناس در منطقه بعلبک به شمار می آمد، سال های متمادی با امام موسی صدر دشمنی داشت و به انواع و اقسام تهمت ها و افتراها را روا داشته بود و مدعی بود که وی ایرانی، منحرف، همکار اسرائیل و شاه و دشمن فلسطینی هاست و ... ولی با این حال استاد زکریا حمزه معروف به «ابویحیی» که در آن زمان مسئولیت بخشی از امور نظامی حرکت امل را برعهده داشت، در ضمن خاطرات خود چنین نقل میکند :
«... یک روز امام موسی صدر مرا خواست و ماموریتی داد تا پیش ابونایف بروم و بگویم که امام موسی صدر می خواهد به دیدار شما بیاید. من که حیرت زده بودم مدتی تامل نمودم و کار به تاخیر افتاد... امام تردید مرا دید، دوباره بر درخواست خود اصرار ورزید. من گفتم: سرورم این آقا یک عمر با شما دشمنی کرده و تهمت زده است. او گفت: عیبی ندارد،هر آنچه می گویم عمل کنید. بالاخره دستور بود و باید اجرا میشد. بین محل اقامت ما و منزل ابونایف حدود یک کیلومتر بود. من رفتم به آن آقا گفتم که امام می خواهد به ملاقات شما بیاید، او هم تعجب کرد و پرسید آیا خود امام موسی صدر شما را فرستاده است؟ گفتم : بله. ابونایف مرا به خوبی می شناخت نیم ساعت وقت خواست تا خودش را آماده کند. برگشتم به امام موسی خبر دادم. بعد از نیم ساعت با ماشین رهسپار منزل آن آقا شدیم. وی باغ بزرگی داشت از ساختمان تا باغ حدود 200 متر فاصله بود. وقتی به در باغ رسیدیم، دیدیم ابونایف با تمامی خانواده و فرزندان به انتظار امام ایستادهاند. ابونایف حدود 75 سال سن داشت با پای برهنه و سر برهنه به استقبال امام آمده بود چنین برخوردی در میان عرب و در قبایل و در منطقه بعلبک، خیلی معنا دارد. او امام موسی را در آغوش گرفت و شروع به گریستن کرد. سپس به اتفاق وارد ساختمان شدیم و حدود 10 دقیقه در آنجا نشستیم. فنجانی قهوه خوردیم و برگشتیم و ...»
همراه با مردم
کوچه پس کوچه های شهرها و قصبات سراسر لبنان یک صدا شهادت میدهند که امام موسی صدر همیشه در کنار مردم میزیست. به دیدار آنها میرفت، با مهربانی و تواضع فراوان با آنان صحبت میکرد و به سخنان هر یک گوش فرا میداد. عشق به توده مردم همیشه از چشمان پر فروغ وی موج می زد. او میگفت :
«... جای من اکنون در میان شماست. پایگاه من در قلب های شماست، قدرت من به دستان شماست. حافظ و نگهدار من چشمان شما هستند، برنامه های من به دست شما اجرا خواهند شد. هیچ کس و هیچ چیز را در این دنیا بر شما ترجیح نخواهم داد ...»
امام موسی صدر مصمم بود همیشه در مناسبت های مذهبی و اعیاد بزرگ اسلامی به منطقه جنوب سفر کند و در میان مردم مستعضف، به ویژه در میان کودکان یتیم موسسه صنعتی جبل عامل باشد. در حالی که شخصیت های سیاسی و مذهبی لبنان اغلب در مراسم رسمی و تشریفاتی به سر میبردند، او ترجیح میداد در کنار کودکان بی سرپرست باشد و شادی خود را با آنها تقسیم کند. وی در این ایام علاوه بر کودکان یتیم، جهت دیدار با مردم جنوب اوقات ویژه ای را اختصاص میداد. به تک تک روستاها، حتی مردم ساکن در نوار مرزی سرکشی میکرد. ابوعلی حسینی حجازی راننده امام موسی صدر که سال ها با وی همراه بود نقل میکند :
«... من و محافظ آقا، مرحوم ابوعلی یونس، در تمامی این مراحل ایشان را همراهی میکردیم. امام در این گونه بازدیدها وارد خانههای مردم میشد و چند لحظه ای را در کنار آنها می نشست. اگر فردی از اهالی روستا در گذشته بود، در مجلس ختم وی شرکت میکرد... بسیار پیش آمد که ناهار یا شام را در همین روستاها و در خانه های مردم فقیر و کشاورز صرف نمود. ا مکان نداشت که برای صرف غذا، سر سفره ای غیر از سفره کشاورزان و زحمتکشان روستا حاضر شود. خیلی راحت سوال میکرد: «مادر جان! امروز برای ناهار چه چیزی آماده کردهاید؟» به هیچ وجه اجازه نمیداد تا غذایی مرغوبتر تهیه شود! مصر بود تا از همان غذای ساده وفقیرانه روستایی استفاده کند. اگر صاحب خانه بر تهیه غذایی مخصوص اصرار میکرد، امام چنین میگفت: «مادر جان! اگر مرا دوست دارید و راضی نیستید که خداوند عذابم دهد، اجازه دهید از همان غذای معمول خودتان استفاده کنم...»
مردم نیز به وی عشق بی پایان می ورزیدند. اکثر ابراز احساساتی که نسبت به وی میشد غالباً تا نیم ساعت یا بیشتر طول می کشید. بارها دیده میشد که از شدت استقبال عمامه او باز شده و یا از سرش افتاده است و آن گاه بر روی انگشتان مردم، همانند یک کشتی، در دریای خروشان به جلو میرفت و در جایگاه تحویل امام موسی صدر میشد.
در سفر به کشورهای مختلف و از جمله کشورهای آفریقایی از همه بیشتر، وقت برای دیدار با مردم می گذاشت و در نماز جمعههای آنان شرکت میکرد و با سخنرانی خود با آنان به دردودل می نشست. وقتی او به دعوت «جمال عبدالناصر» رییس جمهور وقت مصر، یک سفر چهل و هشت ساعته بدان کشور نمود، در نماز جمعه حاضر شد و امامت نماز جمعه مسجدالازهر را نیز به عهده گرفت و خطبه های آتشین در آن روز ایراد نمود به طوری که همه را در حیرت و اندیشه فرو برد.
در آن حال با استقبال و اصرار مردم و به پیشنهاد «جمال عبدالناصر» این سفر 48 ساعته تبدیل به یک سفر ده روزه گردید و در این ده روز امام موسی صدر نقش بزرگی را در بیداری مردم مصر نسبت به مسایل جهان و منطقهای ایفا نمود.
ساده زیستی
امام موسی صدر در اوج قله عظمت و منزلت بود و بالاترین قدر
ت سیاسی و مذهبی را در دست داشت. او بر قلوب میلیون ها انسان در کشورهای مختلف اعم از شیعه سنی، مسیحی حکومت میکرد. شخصیت و بزرگی او همه صاحب منصبان ظاهری را به کرنش و کوچکی وا می داشت؛ بسیار اتفاق افتاده بود که امثال رییس جمهوری لبنان در ماشین امام موسی صدر را باز میکرد تا او با احترام ویژه سوار ماشین شود.
با همه اینها او هنوز در نظر خود، همان طلبه ساده بود. در برخورد با وی هیچ احساس نمیشد که وی رییس «مجلس اعلای شیعیان لبنان» است و آن همه عاشق وجان باخته و طرفدار دارد. علی رغم فعالیت های اجتماعی، بسیار در انجام امور خانه چون پخت و پز، لباس شویی و ... به خانواده کمک میکرد که گوشه هایی از این ساده زیستی و دوری از تشریفات، در قسمتی از نامه شهید مصطفی چمران که به یکی از دوستان خود در ایران نوشته، آمده است. او در این نامه چنین می نویسد :
«... آقای صدر حالشان خوب است. فقط گاهگاهی نفس تنگی پیدا می شود و ایشان را رنج می دهد. پری خانم، حورا و ملیحه به ایران رفتند و آقای صدر تنها هستند. پسرها کار منزل را می کنند و غذا می پزند. امشب در مجلس در حضور ایشان هستم و خود ایشان غذا را ترتیب میدهند، زیرا پسرها در صور هستند.»
امام موسی صدر در سال های اول اقامت در لبنان، برای رفت و آمد خود از تاکسی کمک می گرفت. بعد ازمدتی چون مسافرت هایش به شهرها و روستاهای جنوب و شمال لبنان زیادتر شد، به ناچار خودرو فولکسی تهیه کرد که رانندگی آن را شخصی به نام ابوعلی حجازی بر عهده داشت. امام موسی صدر هر روز با این ماشین کوچک به اکثر روستاهای جنوب سر می زد. او قامت بلند و بالایی داشت و چون ماشین مذکور کوچک بود، به زحمت در آن جای می گرفت. روزی رانندهاش به وی پیشنهاد میکند تا خودرو بزرگتری تهیه کند، اما او قبول نمیکند و در جواب میگوید :
«... اگر از ماشین بزرگتر استفاده کنم، مردم احساس کوچکی و حقارت خواهند کرد. ما روحانیون باید کاری بکنیم که مردم با دل و جان از ما استقبال کنند، نه با چشم و زبان...»
سیره اخلاقی3سیره اخلاقی2سیره اخلاقیهمراه با مردمساده زیستیجدیت دولت نهم برای ازادی امام موسی صدر[عناوین آرشیوشده]